دوستت دارم





تنهای تنها...
















دوستت دارم

اصلا باورم نمیشد که یه روزی از نزدیک ببینمش.حتی توی خواب هم نمیدیدم که یه صبح پاییزی  بتونم ببینمش.

کلی حرف آماده کرده بودم واسه گفتن ولی وقتی دیدمش همشون از ذهنم پاک شدن.دلم میخواست بشینم و ساعتها توی چشمای پاک و معصومش نگاه کنم.ولی خجالت میکشیدم!وقتی دستشو جلو آورد تا دستمو بگیره قلبم به تپش افتاد.دستش که توی دستم بود حس کردم تمام دنیا الان توی دستامه.کنارش نشستن حال عجیبی داشت.پر از آرامش و عشق...

اما حیف انگار عقربه های ساعت مسابقه دو گذاشته بودن.هرچی بیشتر دلم میخواست پیشش بمونم زمان برخلاف میل من سریع گذشت.جای اولین یادگاریش روی صورتم هنوز هست.کاش زمان در دستم بود تا میتونستم ساعتها با عشقم بدون توجه به دنیا عشق بازی کنیم ولی حیف

 

.

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده توسط الهام قاسمی در 16 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 9:28 AM

درباره ی ما

الهام هستم 19ساله .متولد07/06/71 از اصفهان(شهرستان فلاورجان). دیپلم علوم انسانی آدم باحال و خنده رویی هستم. عاشق خدا خانوادم و زبان انگلیسی هستم. توی رفاقت کم نمیذارم و با معرفتم ....

الهام قاسمی

»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 3362
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 53
تعداد آنلاین : 1



face="Tahoma" color="#99CCFF" style="font-size: 8pt; text-decoration:none">آمار سایت

src="http://salamirani.com/weblog/fallb.js">

<-PollName->

<-PollItems->

>src="http://LoxBlog.Com/fs/fallw.js">